تحليل آيه مطالبه ايمان از مؤمنان


 

نويسنده: آيت الله جوادي آملي




 
قرآن کتابي است که از سوي خداي متعال براي هدايت همه انسان ها فرو فرستاده شده است. در اين کتاب گاهي عموم انسان ها مخاطب قرار گرفته اند و از آنها اموري را مطالبه کرده است که برخي از آنها عبارتند از: عبادت خدا(بقره / 21 و يونس/14 و لقمان/23)، بهره وري از خوردني هاي حلال و پاکيزه (بقره / 168)، رعايت تقواي الهي (نساء/1 و حج /1)، ياد نعمت هاي خدا بودن (فاطر /3) و ايمان به پيامبري که خداي سبحان او را به حق فرستاده است (نساء/ 170 و اعراف / 158). مطالبه موارد فوق و مانند آن که يکي از آنها ايمان است امري منطقي و پذيرفتني است گاهي نيز قرآن فقط مؤمنان را مخاطب قرار داده و از آنان اموري را مطالبه کرده است که از جمله آنها ايمان است. در آيه 136 نسا فرمود: يا ايها الذين امنوا آمنوا بالله و رسوله و الکتاب الذي نزل علي رسوله و الکتاب الذي انزل من قبل و من يکفر بالله و ملائکته و کتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلاله بعيدا (نساء / 136)
اين کساني که ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبرش و کتابي که بر او نازل کرده و کتب آسماني که پيش از اين فرستاده است ايمان واقعي بياوريد. کسي که خدا و فرشتگان و کتاب و پيامبرانش و روز واپسين را انکار کند در گمراهي دور و درازي افتاده است.
آدمي وقتي با اين آيه مواجه مي شود و آن را با آيه 170 همين سوره مقايسه مي کند که خدا از مردم خواسته است تا ايمان بياورند سؤالي برايش مطرح مي شود که درخواست ايمان از انسان ها امري منطقي است اما درخواست ايمان از مؤمنان يعني چه؟ سر اينکه اين سؤال مطرح مي شود آن است که با توجه به آيه، مخاطبان آن مؤمنان هستند و مؤمن هم به کسي گفته مي شود که حقيقتاً و واقعاً از ايمان بهره مند باشد و از سويي از کسي مي توان درخواست ايمان کرد که آن را نداشته باشد. با گفتن «يا ايها الذين آمنوا» اعلام مي شود که مخاطب ايمان دارد و اما امر «آمنوا بالله و...» بر اين فرض مبتني است که مخاطب ايمان ندارد و اين جمع بين اثبات ايمان براي مخاطب و نفي ايمان از مخاطب است و اين خود مستلزم تناقض است و يا اگر از کسي که ايمان دارد خواسته است ايمان بياورد يعني کسي که لباس ايمان بر وجود خود پوشاند بخواهد که ايمان بر وجود خود بپوشاند اين امر به تحصيل حاصل است چنان که فخر رازي به آن اشاره کرده و گفته است ظاهر آيه اشعار مي دارد که امر به تحصيل حاصل است و امر به تحصيل حاصل، محال است (تفسير کبير، جزء 11، ص 57 و مواهب الرحمن، ج 10، ص 14).
با توجه به اين سؤال و مشکل، مفسران به گونه اي به تفسير اين آيه پرداخته اند تا اين مشکل جمع بين نفي و اثبات و يا تحصيل حاصل را حل کنند و با تحليلي از دو ايمان بين آنها تفکيک کنند و در واقع براي ايمان اول معنايي اراده کنند که با معناي ايمان دوم ناسازگار نباشد. از اين رو در اين رابطه ديدگاه هايي مطرح است. برخي با استناد به شأن نزول آيه، مخاطب را اهل کتاب قرار داده و معتقدند از آنها مطالبه ايمان کامل شده است و برخي با استناد به برخي آيات قرآن ايمان اول را به مؤمناني مرتبط دانسته که در مرتبه پايين ايمان قرار دارند و ايمان دوم را به مرتبه بالاي ايمان مربوط مي دانند و برخي با استناد به آيه سوره حجرات، ايمان اول را ايمان زباني و ايمان دوم را ايمان قلبي دانسته اند و برخي تفاوت دو ايمان را در اجمال و تفصيل آن دانسته اند. بدين صورت که ايمان اولي اجمالي است و ايمان دوم تفصيلي است. (مواهب الرحمن، ج1، ص 14) که در ادامه به تفصيل، هر يکي از اين اقوال تحليل و نقد مي شود.
1. درخواست ايمان از اصل کتاب
برخي با استناد به شأن نزول آيه گفته اند مراد از ايمان اول، ايمان اصل کتاب است که پس از قبول اسلام روي تعصب هاي خاصي که به مذهب خود و آيين اسلام
اظهار ايمان مي کردند و بقيه پيامبران و کتب آسماني را قبول نداشته اند. قرآن در اين آيه آنها را مخاطب قرار داده و از آنها خواسته است که علاوه بر ايمان به خدا و پيامبر اسلام و قرآن، تمام پيامبران و کتب آسماني را به رسميت بشناسند و به آنها ايمان آورند، زيرا همه انبيا حقيقت واحدي دارند و مردم را به يک هدف دعوت مي کنند؛ فرستنده همه آنها خداي يکتاست. پس تبعيض و تجزيه يک حقيقت صحيح نيست بلکه بايد به همه آن حقيقت واحد که از سوي خدا توسط انبيا در اختيار انسان قرار گرفته ايمان بياورند. يعني مؤمن بايد به خدا و معاد و کتب آسماني و پيامبران و فرشتگان ايمان بياورند.
شأن نزول آيه اين است که از ابن عباس نقل شده که عده اي از بزرگان اهل کتاب خدمت پيامبر اسلام رسيدند و گفتند: ما به تو و کتاب آسماني تو موسي و تورات و عزيز ايمان مي آوريم ولي به ساير کتاب هاي آسماني و همچنين ساير انبيا ايمان نداريم. اين آيه نازل شد و به آنها آموخت که بايد به همه ايمان بياورند (مجمع البيان، ج 4-3، صص 192- 191). به استناد اين شأن نزول ايمان ما و ايمان مجدد، ايمان کامل است و ايمان اوليه ناقص است و مصداق آن نيز اهل کتابند.

تحليل و نقد:
 

گرچه اين شأن در تفاسير شيعه و اهل سنت نقل شده است، اما اين سخن مي تواند صحيح باشد. به نظر مي رسد اولا در قرآن کريم اهل کتاب يا خطاب «يا ايها الذين امنوا...» مخاطب قرار نگرفته اند و اين نشانه ضعف اين احتمال است و ثانياً احتمال دارد اين شأن نزول از قبيل تطبيق بر مورد يا برداشت خود راوي مانند ابن عباس باشد نه اينکه مراد واقعي آيه همين باشد.
2. درخواست افزايش ايمان نسبت به ايمان ضعيف با توجه به اينکه ايمان داراي مراتب و مراحلي است و نبايد به ايمان ظاهري بسنده کرد بلکه بايستي روز به روز بر مراتب ايمان افزوده شود و نه تنها به خدا و پيامبر اسلام و کتاب او بلکه به کتاب هاي آسماني پيشين نيز ايمان داشته باشند با اين بيان مراد از ايمان اول، مرتبه ضعيف و پايين ايمان است و مراد از ايمان دوم مرتبه بالا و شديد ايمان است.
اين تحليل گرچه با برخي آياتي از افزايش ايمان سخن مي گويند هماهنگ است از جمله در سوره انفال فرمود: انما المومنون الذين اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و علي ربهم يتوکلون الذين يقيمون الصلاه و مما رزقناهم ينفقون اولئک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم (انفال/ 4-2) مؤمنان تنها کساني هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دل هايشان ترسان و هنگامي که آيات او بر آنها خوانده مي شود ايمانشان فزونتر مي گردد و به دنبال آن اوصاف ديگري را ذکر مي کند و سپس مي فرمايد: مؤمنان حقيقي آنها هستند و براي آنها درجاتي است نزد پروردگارشان.
و اين سخن درست نيز هست، اما با توجه به محتواي آيه تبيين آيه مورد نظر با آيه سوره انفال مشکل به نظر مي رسد.
3. درخواست ايمان حقيقي و قلبي از مؤمنان ظاهري.
آيه مي گويد: اي کساني که ايمان ظاهري آورده ايد، در باطن نيز ايمان داشته باشيد. براي مستدل کردن آن به آيه 13 سوره حجرات تمسک کرده اند که در آن فرمود: قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبکم (حجرات /13) عرب هاي باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، بگو: شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورده ايم. اما هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است.
اين احتمال گرچه درست است، ولي با دقت در آيه بايد به نوعي خلاف ظاهر لفظ سخن بگوييم، زيرا ظاهر الفاظ به ويژه با تفصيل آن بعد از ايمان دوم اين احتمال را صد در صد تأييد نمي کند.
4. درخواست پايداري و ثبات ايمان از مؤمنان متزلزل و ناپايدار
انسان ها در ايمان دو دسته هستند. برخي از ايمان پايدار برخوردارند و تا پايان عمر بر ايمان خود باقي مي مانند و برخي گرفتار تزلزلند. حضرت علي «ع» فرمودند: فمن الايمان ما يکون ثابتاً مستقراً في القلوب و منه ما يکون عواري بين القلوب و الصدور الي اجل معلوم فاذا کانت لکم برائه من احد فقفوه حتي يحضره الموت قعد ذلک يقع خذ البرائه (نهج البلاغه خطبه 189) بعضي از ايمان ها در دل ها ثابت و استوار است و برخي در ميان قلب ها و سينه ها ناپايدار و عاريتي با سرآمدي معلوم است، هرگاه خواستيد از کسي بيزاري جوييد، مهلت دهيد تا زمان مرگش فرا رسد که آن هنگام اگر از گناهانش توبه نکرد زمان بيزاري جستن است.
در برخي روايات نيز به اين تفسير اشاره شده است چنانچه امام ابي الحسن «ع» فرمود: ما کان من الايمان المستقر فمستقر الي يوم القيامه و ابدا و ما کان مستودعا سلبه الله قبل الممات (تفسير نورالثقلين، ج1، ص 751) ايماني که مستقر باشد تا ابد و قيامت ادامه خواهد يافت و اما خداي سبحان، ايمان عاريتي را قبل از مرگ از انسان مي گيرد.
بر اساس اين روايات اگر انساني داراي نفس مطمئنه باشد و ايمان در قلبش نفوذ کند ايمان او مستقر و پايدار است و با دگرگوني شرايط و تهديدها و تطميع ها دچار تزلزل نمي شود ولي اگر راسخ نباشد زوال آن در برابر زر و زور کاملاً ممکن است. نمونه آن در جريان قيام عاشورا خود را نشان مي دهد افرادي مانند مسلم ابن عوسجه و حبيب بن مظاهر داراي ايمان ثابت و مستقر بودند و شرايط در آن تغيير ايجاد نکرده است، اما افرادي چون عمر سعد و همراهان دچار ايمان عاريتي بودند که با وعده مال و مقام و برخي با تهديد، ايمان خود را از دست دادند.
عوامل تزلزل ايمان ممکن است اموري از قبيل عدم آگاهي وجهي يا هواپرستي و ضعف نفس و يا آلودگي به گناهان بزرگ و يا تعلق به دنيا باشد که در پايان عمر ايمان را دچار تزلزل سازد و سرانجام آدمي بدون ايمان از دنيا برود.
امام علي «ع» در ادامه سخنانشان از مردم خواسته است که اگر افرادي دچار گناه و خطا شدند از آن اظهار برائت نکنيد زيرا سرنوشت انسان در پايان عمر روشن مي شود و ممکن است اين انسان قبل از مرگ از کرده خود پشيمان شود و توبه کند و با ايمان از دنيا برود.
بر اساس اين گفته، آدمي بايد عوامل ثبات ايمان را در خود تقويت کند و از عوامل تزلزل ايمان اجتناب کند. حضرت امير علي «ع» خطاب به کميل بن زياد فرمود: يا کميل! انما نستحق ان تکون مستقراً اذا لزمت الجاده الواضحه التي لا يخرجک الي عوج و لا تزيلک عن منهج ما حملناک عليه و هديناک اليه (بحار الانوار، ج 74، ص 272) اي کميل ! تنها در صورتي مستحق ثبات ايمان هستي که از جاده روشني که تو را به کژي نمي برد حرکت کني و از روشي که به تو آموخته ايم و به سوي آن هدايت شده اي جدا نشوي.
در اين ميان حضرت امير به کميل توجه داده است که ايمان مستقر در پرتو پيروي از روش آن حضرت و جدا نشدن از هدايت ها و رهنمودهاي او تحقق پيدا مي کند.
يکي از احتمالات در آيه با توجه بيان علي «ع» اين است که خدا از کساني که داراي ايمان متزلزل هستند مطالبه کرده است که به ايمان ثابت دست يابند (مواهب الرحمن 10/ 14) اين احتمال گرچه احتمال خوبي است اما با ظاهر آيه سازگار نيست، زيرا دليلي ندرايم که مراد از ايمان اول، ايمان متزلزل باشد.
5. مؤمناني که حدوثاً ايمان آورده اند مأمور شدند که در بقا نيز ايمان بياورند يعني ايمان ابتدايي خود را حفظ کنند و با ايمان به زندگي خود ادامه زندگي دهند. اين احتمال ممکن است به همان احتمال چهارم ارجاع داده شود.
6. درخواست ايمان از مشرکان به دليل ايمان آنها به بت ها. برخي گفته اند در آيه، درخواست ايمان از مشرکاني است که به بت هايشان ايمان دارند و از آنها خواسته است شمايي که به بت ها ايمان داريد به خدا و قرآن و پيامبر ايمان بياوريد (مواهب الرحمن، ج 10، ص 14) اين سخن، هيچ گونه سازگاري با قرآن و آموزه هاي ديني ندارد زيرا هيچ گاه از مشرک به عنوان مؤمن ياد نشده است. علاوه بر اينکه اين برداشت با ظاهر آيه سازگار نيست زيرا مخطاب آيه کساني اند که حقيقتاً ايمان دارند نه کساني که منافق و يا مشرکند که مشرکان فاقد ايمانند و منافقان مدعي ايمان.
7. درخواست ايمان خاص از کساني که به ايمان عام ايمان دارند
برخي مفسران در حل مشکل مربوط به آيه نوشتند ايمان بر دو قسم است:
الف) ايمان عام: يعني ايماني که با قبول دعوت ظاهري پيامبر اکرم«ص» و بيعت با آن حضرت حاصل مي شود. اين انسان احکام ظاهري را از پيامبر دريافت مي کند و به دست پيامبر توبه مي کند. ايمان عموم مردم از اين قبيل است، اين ايمان به لحاظ اينکه بدون معرفت و تحقيق است، تقليدي است.
ب) ايمان خاص، يعني ايماني که با قبول دعوت باطني و بيعت با ولايت چه ولايت پيامبر و چه ولايت علي «ع» براي انسان حاصل مي شود. به اين صورت که انسان دعوت باطني پيامبر «ص» را اجابت مي کند و از آن جهت که او افزون بر مقام نبوت و رسالت داراي مقام ولايت است با او بيعت مي کند و يا با علي «ع» به لحاظ داشتن مقام ولايت با او بيعت مي کند و اين ايمان با معرفت و تحقيق است.
بر اساس اين تقسيم، در آيه از مؤمنان به ايمان عام مطالبه شده است که به ايمان خاص ايمان بياورند. اين سخن نيز مانند ساير موارد با ظاهر آيه سازگار نيست. علاوه ادلّه آن را همراهي نمي کند زيرا در اين موارد ايمان اول را به معناي مجازي حمل کرده اند و ثانياً بر اساس اين تفسير و مانند آيه مدعيان ايمان را مخاطب قرار مي دهد نه کساني که حقيقتاً ايمان دارند.
8. مطالبه ايمان تفصيلي از مؤمنان به ايمان اجمالي
اين تفسير در آيه مورد بحث، از ابتکار محققان اصلي تفسير مانند علامه طباطبايي «ره» است که با سياق آيه هماهنگ است.
در آيه خداي متعال با خطاب به مؤمنان به آن فرمان داده است که به خدا و رسول کتاب و... ايمان بياورند، تفصيل در متعلق ايمان از يک سو و تهديد بر کفر به هر يک از آنها از ديگر سو نشانه لزوم گسترش دادن آن ايمان اجمالي آغازي است و به ديگر سخن در آيه در امر به ايمان، متعلق ايمان را به تفصيل بيان کرده است که به چه چيزي ايمان بياورند و در ادامه به افرادي که به خدا و فرشتگان و کتاب هاي الهي و پيامبران و روز قيامت کفر مي ورزند هشدار مي دهد که گرفتار گمراهي سختي مي شوند. حکيم بودن خدا و خالق، هدفداري خلقت را لازم دارد و هدفداري معاد را و معاد هدايت را و هدايت رسالت را و رسالت کتاب، رسول و فرشته را لازم دارد.
پيوند دادن اين امور و عطف کردن آنها به يکديگر در اين آيه براي آن است که اينها معارفي به هم پيوسته اند که ايمان به يکي از آنها به تنهايي کافي نيست بلکه رد علني برخي، کفر همه را در پي دارد و رد مخفيانه نفاق و دورويي را به دنبال دارد (الميزان،ج 5، ص117).
بر اساس اين به هم پيوستگي، مؤمن بايد بر همه شئون اعتقادي و اخلاقي و فقهي و حقوقي ايمان اجمالي داشته باشد و اين ايمان اجمالي در قالب تفصيل بيايد و به ديگر سخن مؤمنان بايد ايمان اجمالي خود را بر همه جزئيات بگسترانند زيرا اين جزئيات هدفي هستند که با يکديگر مرتبطند.
بر اساس اين تفسير ايمان اول معناي واقعي خود را دارد و ايمان دوم نيز معناي واقعي خود را. زيرا ايمان اجمالي و ايمان تفصيلي هم از حيث حقيقت ايمان يعني تصديق قلبي و هم از حيث متعلق ايمان تفاوت ماهوي ندارند بلکه ايمان تفصيلي همان ايمان اجمالي است.
علاوه بر توجه به اين تفسير مفاد آيه نه تحصيل حاصل است زيرا ايمان تفصيلي به لحاظ تعليق غير از ايمان اجمالي است و جمع بين نفي و اثبات يعني کسي که داراي ايمان اجمالي است به ايمان تفصيلي دست يابد پس هر دو جنبه اثباتي است. و همچنين اين تفسير ظاهري را باطني نمي کند و همچنين سخن از ايمان ثابت و پايدار يا نقص و کمال ايمان نيز نيست بلکه چنان که گفته شد سخن از ايمان تفصيلي پس از ايمان اجمالي است.

ايمان به پنج اصل
 

در حقيقت اين آيه از مؤمنان خواسته است به پنج اصل ايمان بياورند:
1. ايمان به خداي واحد احدي که جامع همه صفات کمال و منزه از هر گونه نقص است.
2. ايمان به فرشتگان که رسولان الهي و واسطه فيض وحي الهي هستند که به دليل برخورداري از عصمت هيچ گاه در برابر اوامر الهي نافرماني نمي کنند.
3. ايمان به انبياي الهي که خدا آنها را براي هدايت خلق و ارشاد آنان براي دستيابي به سعادت و انذار و هشدار آنان از عوامل شقاوت فرستاده است. انبيايي که وسايط فيض خدا در هدايت انسان ها و يادآوري کننده فطرتي هستند.
4. ايمان به معاد و روز قيامت که روز جزاي الهي است و اين ايمان مستلزم مراقبت نفس از آلوده شده و عمل به اوامر الهي است.
5. ايمان به کتاب هاي الهي که در برابر دارنده معارف الهي و احکام و شرايع خداي سبحان هستند. بر اساس آيه بايد به همه پيامبران و رهاوردشان که مجموعه اي واحد و تفکيک ناپذيرند ايمان آورد.
لازم به يادآوري است که ايمان به کتاب هاي آسماني در کنار ايمان به پيامبران مطرح است زيرا ايمان به نبوت و پيامبري بدون ايمان به کتاب آسماني کافي نيست چون کتاب هاي آسماني برنامه هدايت انسان هاست.

پيامد کفر
 

در ادامه آيه فرمود اگر کسي به خدا، فرشتگان و کتاب ها و رسولان الهي و روز آخرت کفر ورزد در گمراهي سختي و دوري واقع مي شود و اگر کسي به هر يکي از آنها کفر ورزد کافر است. ضلالت دو گونه است: قريب و بعيد. انساني که راه را گم کند ولي مقصد را مي داند گرفتار ضلالت قريب است که با پرسش از رهنما مي تواند هدايت يابد. اما انساني که مقصد را گم کند در کژراهي گرفتار مي شود و اين همان ضلالت بعيد است و چنين انساني در تمام زندگاني اش در سرگرداني بسر مي برد.

نتيجه گيري
 

آيه 136 سوره نساء به لحاظ ساختار زباني که از مؤمنان مطالبه ايمان شده است تدبر برانگيز است که احتمالاتي در آن به ذهن مي رسد که برخي از آن عبارت است از: 1. درخواست ايمان از اهل کتاب؛ 2. افزايش ايمان از مؤمنان ضعيف؛ 3. درخواست ايمان قلبي از مؤمنان ظاهري؛ 4. درخواست ايمان پايدار از مؤمنان متزلزل؛ 5. درخواست ايمان از مشرکان مؤمن به بت ها؛ 6. درخواست حفظ ايمان از مؤمنان ابتدايي؛ 7. درخواست ايمان خاص از مؤمنان به ايمان عام؛ 8. ايمان تفصيلي از مؤمنان به ايمان اجمالي. که در بين اين احتمالات ترجيح با احتمال هشتم است که از ابتکارات مرحوم علامه طباطبايي است که با اين قول هم مشکل تحصيل حاصل حل مي شود و هم اشکال جمع بين نفي و اثبات مرتفع مي گردد، زيرا ايمان اجمالي غير از ايمان تفصيلي است و محتواي آيه نيز اين احتمال را تأييد مي کند. بنابراين مؤمنان بايد به تفصيل به پنج اصل ايمان بياورند و اگر به يکي يا همه آنها ايمان نياورند نه تنها گمراهند بلکه مقصد و هدف را نيز از ياد برده اند.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره 347